خدا جان راستش را بگو حضرت عباسی چقدر حال میکنی که سر صبحی سر به سر این بنده ی مظلوم بی زبانت بگذاری؟ کیف میدهد نه؟ ته دلت قنج میزند که کل یوم برنامهریزیهای مرا بهم بزنی و بعد قاه قاه بخندی به لبان آویزان و چشمان متعجبم؟ دروغ میگویم بگو دروغ میگویی؛ یادت هست آن زمان که محصل و دانشجو بودم هرگاه همچون فرزند آدمیزاد سر درس و مشق خود نشسته و درس میخواندم امتحان فردا را گند میزدم ولی هرگاه که درس نخوانده و عنر عنر میرفتم سر جلسه امتحان، گل میکاشتم؟ یادت هست هرگاه قصد ذخیره کردن پول را میکنم، چنان برنامهریزی میکنی تا تمام پولهایم ظرف ایکی ثانیه از کفم برود ولی هرگاه که قصد و نیت پول جمع کردن ندارم، خود به خود پولهایم خرج نشده و ذخیره میشوند؟ حواست هست هرگاه اقدام به رژیم گرفتن و تناسب اندام کردم تو لشگر شیاطینت را روانه کردی به جنگم ولی هرآینه هیچ قصد و غرضی برای لاغری نداشتم خود به خود از غذا افتادم؟ حالا داری همان بلا را صبحهای زود سرم درمیآوری!!! چرا روزهایی که خیلی خیلی زودتر از روزهای دیگر عازم محل کار میشوم، از آنطرف یک ربع هم دیرتر از روزهای دیگر به اداره میرسم ولی روزهایی که تنها ۲۰ دقیقه مانده تا ۸ از خانه خارج میشوم، ۸ نشده اداره هستم؟ توجه که داری خداوندگارا از خانه تا محل کارم تنها ۶-۷ دقیقه فاصله هست اما من طلفکی و حیفونکی برای این چند دقیقه ی ناقابل ۱ ساعت زودتر از خانه خارج میشوم! بارها گفتهام اما فکر میکنم بار دیگر ملزم به تکرارش هستم که آخر یک نموره از قد و اندازه ی خودت خجالت بکش آخدا، آخر مگر این بهار طفلکی و حیفونکی مسخره ی توست که اینهمه سر به سرش میگذاری و با فرشتگانت دستهجمعی او را به سخره میگیرید و میخندید بهش؟ واقعا به نظرت من مسخرهام؟!
می بینم قوانین مورفی در مورد شدید صدق میکنه بهار خانوم... عیدت پیش پیش مبارک باشه خانوم گل... ممنونم از کامنت محبت آمیزت... فکر کنم تعریف خونم کم شده بود که با خوندن هر کامنتی یه عالمه ذوق مرگ شدم امروز ولی همشون رو فعلا برای خودم نگه داشتم... خوشحالم که همه چی آروم شده واست...
میفرمایند: خدا را شناختم به فسخ عزائم و (بقیش یادم نیست. ولی به هرحال همین کفایته!) خلاصه که عزم خدا یه چیز دیگه اس. چه کنیم دیگه...
خدایا شکرت
خب این نشون میده که خدا حواسش به کارات هست دیگه
یعنی نوشته ت خدا بودااااا کلی حلیدم! و از آن باحالتر اینکه منم همین مصیبتا رو دارم
حالا هی غر بزنیم 
همیشه یه جای کار می لنگه بد!!!
بعضی وقتا خدا همچین سرو ته آدمو به هم گره می زنه که نگو!اما بعضی وقتا هم اون وسط مسطا آوت او د بلو یه حالی به آدم می ده که تا چند هفته خوش خوشانته!
خاله بهاره این قدر سخت نگیر....
بذار کائنات هم یه وقت هایی با تو شاد شن! چه اشکلی داره آخه
سلااااااااااااااااااام
خوبیی؟؟؟
منم همینجوریم برای همین سر خودمو کلاه می ذارم بلکه کارام برعکس چیزی که می خوام نشه!
آخی چقد دلم برات تنگیده بود!