رمانهای دوست داشتنی من
رمانهای دوست داشتنی من

رمانهای دوست داشتنی من

دختر آذر

امروز می‌خوام کتاب دختر آذر از خانم اعظم طیاری رو بهتون معرفی کنم. البته به گفته ی خیلیا دو کتاب خانم طیاری (در چشم من طلوع کن و به رنگ شب) از نظر موضوعی و محتوایی خیلی از این کتاب زیباتر بودند اما به نظر من این کتاب هم در زیبایی چیزی از دو کتاب قبلی ایشون کم نداشت. چیزی که در آثار خانم طیاری زیاد به چشم می خوره اولا پختگی هم قلم و هم موضوع و دوما تحقیقاتیه که ایشون در مورد داستانها و قهرمانانشون انجام می‌دهند... تو در کتابهای خانم طیاری (به زعم من البته) حتی به یک پاراگراف بی محتوا٬ لوس و زیادی برنمی‌خوری و همین نشون میده که ایشون کارشون رو بسیار خوب و ماهرانه بلدند. 

داستان دختر آذر ماجرای سپیده است که در تهران زندگی و در تبریز تحصیل میکنه٬ هاوش از پسران خوب و به نام دانشگاه دل در گرو سپیده میگذاره و آنقدر میره و میاد تا بالاخره دختر رو راضی میکنه اجازه بده هاوش و خونوادش راهی تهران بشوند برای خواستگاری اما همه چیز با ورود بهروز پسرعموی سپیده به هم میریزه... بهروزی که همسرش ترکش کرده و دخترش مرحوم شده و انقدر گرفتار و ناراحته که به خونواده ی عمو پناه میاره و باقی ماجرا... 

باز هم میگم من این کتاب رو دوست داشتم اما ممکنه با سلیقه بعضیا جور نباشه این کتاب. 

اگر اشتباه نکنم این کتاب در سال ۱۳۸۹ از انتشارات شادان وارد بازار شد. 

 

پ.ن. شاید لازم باشه بهتون یادآوری کنم که من اوصولا داستانهای غم انگیز٬ اعصاب خرد کن و پر از بدبختی و مصیبت رو اصلاو ابدار دوست ندارم و تو بگو نویسنده ی چنان داستانی خدا٬ من طرف کتابهای او نمیرم... پس اگه برات مهمه که بدونی با چه داستانهایی مواجه میشی اینجا٬ خوبه که بدونی فقط کتابهایی که حداقل هپی اند هستند و اعصاب خردی آنچنانی هم ندارند و صد البته که قلم نویسنده شون هم باید پخته و گیرا باشه٬ اینجا معرفی می شوند

نظرات 7 + ارسال نظر
مموی عطربرنج دوشنبه 13 شهریور 1391 ساعت 04:07 ب.ظ http://atri.blogsky.com

دوس جون! راستش من دختر آذر رو نتونستم تموم کنم و نیمه کاره ولش کردم! نمی دونم چرا...حس کردم داستانش خشکه و اون انعطاف لازمو نداره...اما باز سلیقه ایه!

آره دوستم میدونم... به جز تو چند نفر دیگه هم بهم همینو گفتند همه کارای قبلیشو دوست داشتند ولی خوب من اینم دوسش داشتم

شاذه سه‌شنبه 14 شهریور 1391 ساعت 10:11 ق.ظ http://moon30.blogsky.com

منم هپی اند و شاد دوست دارم

بهناز سه‌شنبه 14 شهریور 1391 ساعت 11:40 ق.ظ

سلام
من این کتاب و تا نصفه خوندم و ولش کردم( یعنی خوشم نیومد) به نظرم خسته کننده اومد
منم کتابها و فیلمهای هپی اند دوست می دارم

اه پس تو هم دوسش نداشتی

بهناز سه‌شنبه 14 شهریور 1391 ساعت 11:55 ق.ظ

سلام
(خصوصی و اگر مایل بودی عمومی)
خیابان بهار فروشگاه بهارک لباسهای مارک آشور و نوزادی داره. یک فروشگاه دیگه هم بالای خیابان بهار هست که اسمش رو یادم نیست( اگر رفتم بهار ، می بینم بهت می گم)
لباس مارک آدمک هم خیلی خوبه. سایت هم داره می تونی بری ببینی و همون مغازه که گفتم داره. یک لباس راه راه ریز طوسی و سفید داره که یه خرس کوچولو طرف راستش است ، خیلی تو تن بچه خوشگله
شیشه هم مارک مادر کر بخر که دنیا و آخرت خیرش رو می بینی
دیگه چیزی یادم نمیاد، یاذم اومد برات می نویسم

مرسی بهناز جونم از آدرس و مرسی که اینهمه لطف داری به من به فکرمی عزیزم
راستش هنوز نرفتم خرید البته خوب سیسمونی رو مامانم اینا میدهند اما خوب خودمم میخوام یه سری چیز میز بخرم برای نی نی فقط منتظرم زودتر هفته ۲۰ برسه و جنسیت بچه مشخص بشه اونوقت بیفتم دنبال کارای خرید... حالا از شانس منم عدل تو این وضعیت مامانم تا دو سه هفته ی دیگه میرن حج واجب و تا یه ماه نیست خودش میگه از مکه خرید میکنم یک سری چیزا رو ولی بعدشم که اونا بیان احتما اوایل آبان شده و من حسابی سنگین شدم و دیگه سختم میشه که مدام برم اینور و اونور... ولی خوب از حالا خرد خردیمو میکنم ولی تا آخر هفته ی دیگه هنوز باید صبر کنیم

بهناز چهارشنبه 15 شهریور 1391 ساعت 01:13 ق.ظ

سلام
من دارم از سایت 98ia همسایه من رو می خونم ، تا وسطاش که بد نیست ] هرچند یه ذره تخیلی می زنه.
برای خرید هم که مادرت بره حج عالیه ، تو مدینه و مکه فروشگاه های سنتر پوینت و در مکه هم در ابراج زمزم نمایندگی مادر کر است خرید توشون عالیه.
منم اونجا خرید کردم ( اکثر سیسمونی رو)
فروشگاه مکس و رد تگ و حرم پلازا در مدینه هم هستند
بابا ماشاا... نی نی چه خوش شانسه

سلام
خوندمش اونو بهنازی داستانش بامزه ست
اوه چه اطلاعات خوبی... مرسی عزیزم همه رو میدم به مامانم
بچم خوش روزیه دیگه
بازم ممنون از اطلاعات خوب و مفیدت

افسانه چهارشنبه 15 شهریور 1391 ساعت 10:10 ق.ظ http://ninidari.bloghfa.com

خاله یعنی تو این کتاب با یه جور داستان عشقی طرفیم؟؟؟

بله خاله

یاسمن جمعه 10 آذر 1391 ساعت 07:18 ب.ظ http://yasaman1387.blogfa.com

من درچشم من طلوع کن رو خیلی دوست داشتم و بعد به رنگ شب .از دختر آذر خیلی خوشم نیومد .
اگر کتاب یک افق یک بی نهایت ( ساناز فرجی ) را نخوانده ای حتما بخوان از آن داستان هایی است که آدم لذت می برد .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد