رمانهای دوست داشتنی من
رمانهای دوست داشتنی من

رمانهای دوست داشتنی من

چهل سالگی

امروز می‌خوام از کتاب و فیلم چهل سالگی برایتان بگویم که هر کدام به نوبه ی خود زیبا و دوست داشتنی هستند. من تا زمانیکه کتاب را نخوانده بودم و فقط فیلم را دیده بودم٬ عاشق زندگی قهرمان داستان شدم و بعد از دیدن فیلم٬ در اینجا حس خودم رو به طور کامل از این داستان بیان کردم اما وقتی کتابش را دست گرفتم٬ دیدم بابا زیبایی کتاب کجا و فیلم کجا؟ من اصولا عاشق رمانهایی با صفحات زیاد هستم و اصولا کتابهای کم حجم راضیم نمی‌کنند اما در باورم نمی‌گنجید که این کتاب کم حجم ۹۰ صفحه‌ای بتواند اینقدر مرا مجذوب خود کند! این کتاب تمام احساسات و عواطف زنانه ی آدم را قلقلک می‌دهد و تو خود را با آلاله ی داستان یکی می‌بینی. مطمئنم هر زنی از خواندن این داستان غرق لذت خواهد شد پس خانمهای عزیز از دست ندهید این کتاب را 

 

نویسنده: ناهید طباطبایی
تعداد صفحه: 90 صفحه
قیمت: 2200 تومان
نوبت چاپ: چاپ ششم، 1389
شمارگان: 1500 نسخه
انتشارات: چشمه 

خلاصه داستان برگرفته از وبلاگ بوی ریحان در باغ پیچید

چهل سالگی داستان زن کارمندی ست به نام آلاله که در آستانه چهل سالگی دچار دردسرهای پای گذاردن در میانسالی شده است . داستان با خوابی آغاز می شود که آلاله در آن یک دختر 19 ساله است و به گذشته خود بازگشته است. همسر آلاله (فرهاد) نشان از یک مرد منطقی و امروزی دارد، که نکته منفی ای هم در او بروز نمی کند. دخترشان شقایق هم تکمیل کننده این پازل خانوادگی می باشد. دختری که بیشتر با پدر اُخت است . داستانی که همه ما می دانیم و شنیده این که دختر بابا یی است و این در چند جای داستان هم حسادت آلاله را بر می انگیزد.
داستان از جایی به سرازیری می افتد که هرمز عشق دوران جوانی آلاله برای برگزاری کنسرتی به ایران می آید و آلاله به عنوان مدیر برنامه های انتخاب شده است و این باعث ایجاد دو گانگی در آلاله می شود که در این میان برخورد منطقی فرهاد باعث می شود آلاله از این که احساس گناه کند خلاص شود. این برخورد منطقی کمی سطحی پرداخته شده و در جایی فرهاد اشاره می کند که حسود نیست و در جای دیگر هم نوعی کلافگی دارد و در هنگام برخورد با هرمز هم سعی دارد که یک جنتلمن واقعی باشد و اصطلاحن کم نیاورد.
آلاله هم دستی در موسیقی دارد و ویلن سل می زند و به دلیل ازدواج و دوران تعطیلی دانشگاه نتوانسته به کارش ادامه دهد.همین آمدن هرمز کششی در او بوجود می آورد تا  دوباره ساز ناکوک دوران جوانی خود را کوک کند و همین باعث می شود که احساس جوانی گذشته دوباره باز گردد. جاهایی از داستان که آلاله در فکر دوران شیرین گذشته با هرمز است از نقاط قوت داستان می باشد به گونه ای که تعاریف جالبی هم از دوران عاشقی در این بین عنوان می شود در جایی آلاله به یاد گذشته و هرمز می افتد:
"سرش را به پشتی تکیه دادو آخرین شبی را که هرمز می رفت به یاد آورد.یک مهمانی بود،پر از بچه های همکلاسی.اتاق پر بود از دوستان او و هرمز،دخترها دوروبر هرمز می پلکیدند و او که طبعی با نشاط و شوخ داشت سر به سر همه می گذاشت.آلاله گوشه ای نشسته بودو غمگین تر از ان بود که به شوخی های هرمز بخندد.یک روز مادرش به او گفه بود:«همۀ ما در جوانی عاشق بوده ایم،عشق ها یکی یکی رفتند و تکه ای از دل مارا با خود بردند» "
هرمز از نظر آلاله یک مرد کامل و بی نقص است که پر بی راه هم نیست چون معشوق همیشه در دید عاشق کامل یکتاست. نویسنده سعی کرده موضوع ممنوعه ای  همچون عشق یک زن متاهل به معشوق دوران جوانی اش را به شکل ماهرانه ای در دل داستان بگنجاند که نه سیخ ممیزی بسوزد و نه کباب عاشقی ! آلاله سعی می کند هم عاشق فرهاد همسرش باشد و هم به شکل عاشقانه هرمز را دوست بدارد که عملن در دنیای واقعی رخ نخواهد داد. چون فیل که یادش به هندوستان افتاد دست مدیر سیرک لاجرم در پوست گردو خواهد ماند. 

مطلع کتاب:

شده بود یک انار یک انار خشکیده که پشت یک مشت خرت و پرت گوشه ی یک انبار زیر شیروانی افتاده بود و اگر کسی برش می داشت و تکانش می داد می توانست صدای به هم خوردن دانه های خشکش را بشنود.بوی ماندگی را در بینی اش احساس می کرد.بوئی ترش و شیرین که برهوا می ماسید آن را سنگین می کردو مانند لایه ای از عرق بر پوست او می نشست.

نظرات 2 + ارسال نظر
مموی عطربرنج دوشنبه 6 شهریور 1391 ساعت 11:32 ق.ظ http://atri.blogsky.com

هم فیلمش رو دیدم و هم خوندمش...خیلی خیلی زیبا بود! دستت درد نکنه دوست جون...
رفتار منطقی شوهر آلاله رو خیلی دوست داشتم...

قربونت دوستم

افسانه چهارشنبه 8 شهریور 1391 ساعت 03:47 ب.ظ http://ืninidari.blogfa.com

خاله بهاره با این پستت رفتم تو خاطرات یکی دو سال قبل. یادمه تازه با وبلاگت آشنا شده بودم که یه روز یه پست تو روزهای زندگی در مورد فیلم 40 سالگی نوشتی... یادته؟؟؟ الان رفتم تو خاطرات اون روزها
فیلم زیبایی بود. من هم دوستش داشتم. دلنگرانی های شخصیت اول فیلم (لیلا حاتمی) انگار برای من هم شده بود یه دغدغه... مرسی از یادآوریش

آره خاله جونم خوبم یادمه...
کلا داستانش یه جورایی زنونه و دوست داشتنیه
قربانت خاله جونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد