رمانهای دوست داشتنی من
رمانهای دوست داشتنی من

رمانهای دوست داشتنی من

شروعی دوباره

دوست داشتم دیگر اسباب کشی نکنم؛ دوست داشتم بعد از 8 سال وبلاگ نویسی دیگر مانند بچه آدمیزاد یک جا مانده و دیگر چون دخترکی کم سن و سال که مدام تغییر عقیده می دهد و هر لحظه و ساعت نظرش عوض می شود، آدرس عوض نکرده و بالاخره در خانه سوم مستقر شوم برای ابد؛ اما راستش را بخواهی این اواخر دیگر بریده بودم... زیادی از حد خودم بودم آنجا و بیش از حد لزوم اقوام و آشنایان و همکاران می خواندنم آنجا؛ اصلا روز اولی که آن خانه بنا شد قرار بر این بود که دیگر اشتباهات گذشته تکرار نشوند و آن خانه بماند برای من و دلتنگی هایم، برای بیان احساسات و عواطفم، برای حرفهای مگویم و خلاصه برای خیلی از چیزها؛ اما نه تنها اشتباهات گذشته تکرار شدند بلکه شدت و حدت تکرار مجددشان دوبرابر گذشته شد و این بدان معنی است که من می بایستی تبریک بگویم به خودم برای داشتن چنین ثبات قدمی!!! واقعا جای تبریک دارد! دیگر کم کم به جایی رسیده بود که این اواخر حتی رئیسم هم به آدرسم دسترسی پیدا کرده بود و تو جرأت داشتی دیگر کلامی بر علیه اداره و همکارانت بر زبان بران! البته بگویم ها به هیچ عنوان قصد نداشتم به ایشان آدرسی بدهم ولی یک روز نمی دانم چه شد که حرف از وبلاگ و وبلاگ نویسی شد و از آنجایی که من لال مانی می گیرم اگر در این زمینه حرفی نزنم، لو دادم که من هم وبلاگ می نویسم آنهم نه الان که هشت سال است این کار با من و خونم عجین شده است؛ حدس مابقی ماجرا گمان نکنم برایت سخت بوده باشد، خانم رئیس فرمودند اگر راست می گویی بگو بدانم نام صفحه ات چیست و چون راست میگفتم، نام صفحه ام را گفتم so فردایش از طریق گوگل ردیابی گردیدم؛ یک روز که در حال بررسی آمار وبلاگم بودم، از دیدن نتایج آمار کم مانده بود زهره ترک شوم؛ یک نفر با آی پی اداره داشت سر فرصت و با خیال راحت صفحه به صفحه ی وبلاگم را می خواند (کل کامپیوترهای اداره ما با یک آی پی در اینترنت شناخته می شوند اطلاعات بیشتری در این زمینه ندارم، ببخشید)، با کلی ترس و لرز زنگ زدم به خانم مدیر و گفتم دیدید چه شد؟ بدبخت شدم فکر کنم حراست اداره آدرس وبلاگم را پیدا کرده است! ایشان اما در کمال خونسردی زدند زیر خنده که نترس جانم، حراست پیدایت نکرده، من پیدایت کردم؛ خوب معلوم است که از آن روز به بعد نصفه نیمه خفقان گرفته باشم! پس هم به این دلیل و هم بخاطر دلایل شخصی از این به بعد دیگر اینجا می نویسم و چون نمی توانم از چند نفر از دوستان آن یکی خانه ام به هیچ عنوان بگذرم، آدرس اینجا را به اندک نفراتی می دهم و دیگران را به خدای بزرگ احد و واحد می سپارم؛ پس یا علی... شروع می کنیم! 

پ.ن. دوستای گلم اولش میخواستم لینک نشم تو وبلاگاتون (گفتم شاید از طریق لینکای شما پیدام کنند) ولی حالا که فکرشو میکنم میبینم اونایی که من میشناسم بعیده که انقدر همت کنند و برن سراغ لینکای دوستانِ دوستان من تازه می خوام اونور هنوز بنویسم کم کم و بعد دیگه قطعش کنم برای همین بعید می دونم که به چیزی شک کنند، از طرفی این پست رو هم چند روز دیگه رمزدارش میکنم که دیگه قابل ردیابی نباشه پس دیگه به میل خودتونه دوستان اگر دوست دارید لینک کنید ولی خواهشا اسمم رو کنار لینکم نگذارید مرسی از لطف همگی

نظرات 18 + ارسال نظر
۱ شنبه 16 مهر 1390 ساعت 10:13 ق.ظ

و من الله التوفیق
مرسی از اعتمادت...

مرسی عزیز دلم

نازلی شنبه 16 مهر 1390 ساعت 10:17 ق.ظ http://darentezarmojeze.blogsky.com/

سلام عزیزم
مبارک باشه به سلامتی . اون وبلاگتم اول که من اومده بودم این قالب بود یادته.
امیدوارم که دیگه این یکی لو نره. مراقب خودت باش عزیز دلم.

سلام دوستم
مرسی عزیزم... تو هم یادته؟ اتفاقا به یاد قدیم همین قالبو انتخاب کردم دلم براش تنگ شده بود
مرسی گلم تو هم مراقب خودت باش خیلی

مموی عطربرنج شنبه 16 مهر 1390 ساعت 10:39 ق.ظ http://attrr.com

دوباره به بلاگ اسکای خوش اومدی دوس جون!

مرسی عزیزم

fafa شنبه 16 مهر 1390 ساعت 10:39 ق.ظ http://www.longliveahmad.blogfa.com

منزل نو مبارک
بدی تو اداره وبلاگ نوشتن همینه منم هر روز قبل از رفتن کل هیستوری اینترنت گردیم رو پاک میکنم که کسی بویی از نوشتنم نبره نه اینکه همه زندگیم رو هم روی دایره ریختم خیلی بد میشه اینجوری وگرنه سایت خاصی نمیرم ترسم فقط بخاطر همین وبلاگه
ممنونم که آدرسو واسم گذاشتی

مرسی دوستم
آره دقیقا منم مثل توام... خیلی راحت از خودم و خونوادم و اطرافیانم می نویسم دوست ندارم اینجا کسی خبر داشته باشه از من و زندگیم...
مرسی که اومدی پیشم

بانو شنبه 16 مهر 1390 ساعت 11:42 ق.ظ http://mymindowl.persianblog.ir

واوووووووووووو واقعا رییست وبلاگت رو می خوند!!!!!...
بهترین کار رو کردی اومدی اینجا...
مواظب باش کسی پیدات نکنه...
امیدوارم اینجا آرامش داشته باشی...
متاسفانه منم وقتی سر کار می رفتم.. حروفچین رو یادته؟؟؟.. همه همکارام می خوندنم...
مجبور شدم بیام بیرون..

اوهوم
آره دوستم یادمه... دقیقا می فهمم چه حسی داشتی چون خودم هم مدتی بود باهاش دست به گریبان شده بودم خیلی از حرفا رو نمی تونستم بزنم و مدام باید حرفهام رو سبک سنگین می کردم مبادا که حرفی نزنم که اینجا به یکی بربخوره... الان احساس خیلی بهتری دارم

الی شنبه 16 مهر 1390 ساعت 12:08 ب.ظ http://man-va-va.persianblog.ir

بهار جان خونه نو مبارک
یه پیشنهادی دارم مطالبت رو بعد یه کاه رمز دار کن تا اگه کسی بعداً اومد نتونه بخونه

مرسی الی جانم
اتفاقا پیشنهاد خیلی خوبی کردی حتما همین کار رو میکنممرسی

طناز شنبه 16 مهر 1390 ساعت 12:46 ب.ظ

منزل نو مبارک

مرسی دوستم

شاذه شنبه 16 مهر 1390 ساعت 12:47 ب.ظ http://moon30.blogsky.com

سلام دوست جونم
خونه ی نو مبارک
مرسی از آدرس. امیدوارم اینجا امن و آرام به نوشتن ادامه بدی
کامنتت رو تایید کنم یا می خوای خصوصی بمونه؟ لینک چی؟ بکنم؟

سلام عزیزم
مرسی دوست جونم
خوشحال میشم که بازم لینکم بین لینک دوستانت باشه عزیزم

محمدرضا شنبه 16 مهر 1390 ساعت 12:55 ب.ظ

سلام خونه جدید مبارک باشه
امیدوارم مثل همیشه مطالبی سرشار از انرژی و ..... بنویسی

شاذه شنبه 16 مهر 1390 ساعت 03:20 ب.ظ http://moon30.blogsky.com

راستی اسم وبتم خیلی قشنگه دوست جون

مرسی دوستم لطف داری

فرداد شنبه 16 مهر 1390 ساعت 06:09 ب.ظ

سلام بهاره خانم
شدیدا در کتون می کنم...پس با اجازه تون کامنتی که در اون آدرستون رو برام گذاشتین پاک میکنم...(جسارت نباشه)
راستش منم در وبلاگم هیچ کسی نیست که بشناسدم....اینجوری آدم راحتتره...
البته برای رد گم کردن بهتره وبلاگ قبلی رو حذف نکنین.
موفق باشین.

شرلی شنبه 16 مهر 1390 ساعت 07:51 ب.ظ http://eghlimeyakh.blogfa.com

سلاااااااااااااااام آخی ( همینجوری یهو احساساتی شدم!)
این قالب چه نازه!
مرسی که خبر دادیییییییییییی
اسباب کشی همیشه هم بد نیست!
اتفاقا منم دیگه دارم به همین نتیجه می رسم. با این که این وبمو خیلی دوست دارم ولی فکر کنم که آخر مجبور به یه اسباب کشی درست و حسابی بشم!

فیروزه دوشنبه 18 مهر 1390 ساعت 11:02 ق.ظ

منزل نو مبارک بهار گلی

افسانه دوشنبه 18 مهر 1390 ساعت 12:27 ب.ظ http://ninidari.bloghfa.com

خاله بهاره خونه جدید مبارک
همون روز شنبه اومدم اینجا دیدنت اما نمی دونم چرا نمی شد برات پیغام بذارم شاید مشکل از اینترنت من بود
در هر حال امیدوارم موفق و موید باشی دوست جون خوبم
راستی من این خونه جدید رو به اسم حسی تازه لینک کردم اون قبلی هم هست

الی دوشنبه 18 مهر 1390 ساعت 04:47 ب.ظ http://elidiary.persianblog.ir/

سلام
چه خوب شد که اون وبلاگت رو بستی با این اوصاف . اون هم توی اداره های این مملکت که اغلب همه زیر آب همو می زنند ! دیگه مدیر آدم وبلاگ آدم رو بخونه خیلی بده...
به هر حال خوشحالم که هستی .

آرزو سه‌شنبه 19 مهر 1390 ساعت 12:30 ب.ظ http://rahgozareandisheha.blogfa.com/

وبلاگ جدید مبارک
چه خوب شد دوستم ...هرچی آرامش داشته باشی بهتر و راحتتر می نویسی دوستم ...خوشحالم برات

فانی دوشنبه 25 مهر 1390 ساعت 02:10 ب.ظ http://fania.blogsky.com

خیلی زیبا می نویسی ..انقدر قشنگ شرح دادی که ..
منم تقریبا حس و حال تو رو داشتم .. و این سومین وبلاگمه که ساختم !! :دی
هیچکدوم اونی که می خواستم نشد !! یعنی یه دفعه ای یه چیزایی پیش میومد که .. کلن نوشته هام از کنترل خارج می شد...
.
الانم بعد یه مدت نبودن ..حالا که برگشتم نصف وبلاگ و پاک کردم .. تا دوباره از نو شروع کنم ..

ممنون فانی جان لطف داری به من و نوشته هام
پس تو هم با من همدردی
خوبه که دوباره شروع کردی
امیدوارم اینبار دیگه برای هر دوتامون همونی بشه که می خواهیم

اشکان سه‌شنبه 26 مهر 1390 ساعت 04:48 ب.ظ http://tashkan.blogsky.com/

انگار پیشکسوتید
ولی خب ورود دوباره مبارک!!
درباره تبادل لینک نظرتون چیه؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد